۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

صدای تق تق کفش ها گاهی متعلق به زنی است که روی سنگ فرش کوچه ای خلوت می پیچد و بوی عطری سنگین و گس را با خود بدنبال دارد.زنی که شاید بارانی چرم مشکی که کمربندش را روی کمر محکم کرده به تن و چکمه های ساق بلند و پاشنه دار به پا دارد.شاید رژ لبی قرمز هم بر لبانی باریک کشیده باشد
می شود تق تق کفش ها برای زنی باشد با چادری مشکی و خاکی و موهایی رنگ نشده که کمی از روسری دسته کوتاه زیر چادر بیرون زده .پیراهنی قهوه ای با گل های ریز سفید تا روی قوزک پا آمده و جوراب های ضخیم پاریزین و گالش هایی مشکی به پا که در کوچه ای تنگ و باریک با خانه هایی قدیمی می دود.
صدای تق تق کفش گاهی مال دختر نوجوانی است که برای اولین بار کفش های پاشنه بلند به پا کرده، وسط ابروها و کمی هم از اطراف ابروها را تمیز کرده آرایش غلیظی به صورت و گوشواره هایی بزرگ از زیر روسری بیرون انداخته ، روپوشی کوتاه و شلواری تنگ به پا و با دخترانی شبیه خود روی سنگ های مرکز خریدی راه می روند و صدای خنده هاشان عجیب صاف و عمیق است.
صدای تق تق کفش ها گاهی متعلق به زنی است که مانتویی با دکمه های باز و شلواری تو خانه ای پوشیده و موهای بلوند شده اش از زیر شالی چروک پریشان شده و روی سنگ های سرد و سفید بیمارستانی می دود.
صدای تق تق کفش ها گاه برای زنی است با شانه های افتاده و چشمانی گریان که تندتر از همه ی عمرش راه می رود و فاصله می گیرد از مردی که دست هایش را در جیب کرده و از پشت نگاهش می کند.
صدای تق تق کفش ها گاه برای زنی است با چکمه های بلند مشکی و بارانی سورمه ای و شالی مشکی با بچه ای یک ساله به بغل که سر کوچه ای از تاکسی پیاده می شود و صدای تق تق کفش هایش را که در کوچه می شنود یادش می افتد که هست که وجود دارد که هنوز هم از نشانه های زن بودنش سر شوق می آید...

۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه


نمی دانم در هیچ جای دنیا مثل ایران مردم در بازه هایه زمانی متفاوت تغییر می کنند یا نه.شاید اگر ریشه یابی کنیم به جایی برسیم که این تحولات شامل حال تمام کشورهایی شود که در آن ها انقلابی رخ داده.
اینجا در سرزمینم همه ی نامتعارف ها ، متعارف و تمام متعارف ها نا متعارف شده.
از تاثیرات به سزای شبکه های اجتماعی این روزها آدم ها بهتر چهره های هم را می بینند.من جزء آن دسته هستم که برخلاف باور عموم معتقدم آدم ها در دنیای مجازی بهتر و صریح تر هویت واقعی خود را عریان می سازند برای اثبات ادعایم باید بنشینیم و با هم گفتگو کنیم دوست عزیز.
در همین دنیای مجازی همین چند روز پیش پستی را خواندم که کسی نذر محرم خود را برای فرندان فیس بوکی با آب و تاب در میان می گذاشت بدین شرح که: 
" امسال امام حسین کمک کرد و من وهمسری ( این ی چسبیده به همسر بسیار حاءز اهمیت است) نذرمون رو ادا کردیم.یه خیمه زدیم دور یکی از میدون های محل که چایی میدادیم و طبل دسته ی محل رو با مبلغ قابل توجهی خریدیم) 
اجرتان با امام حسین هموطن فیس بوکی.با احترام به عقایدتان چای دادن به مردم شکم سیر و دسته راه انداختن برای مزاحمت مردمی چه همسویی با آرمان ها و راه و رسم امام حسین دارد!!! 
و در این میان پست دوست روشنفکر دیگری نصف شب خواب را اینطور از سرم می پراند: 
" من اهورا مزدا را می پرستم که قدمتش دو هزار سال بیشتر از الله است"
باز هم با احترام به هموطن فیس بوکی ام من دقیقا شیر فهم نشدم منظورتان چیست.خب امام حسین مگر گفته بودند که از وقتی من آمدم الله هم آمد!
بر من خرده نگیرید نمی خواهم خدای ناکرده اعتقادات کسی را به سخره بگیریم فقط می خواهم بگویم مردمم بدجور و بدون پی ریزی اعتقادی دو دسته شده اند.یا سفت و سخت و کورکورانه چسبیده اند به اعتقادات دیکته شده به روحشان یا چنان از همه ی قید و بندها کنده شده اند که هیچ روشنگری پشتش نیست.
کاش مردمم بیایند و از ابتدا تفکر و جهان بینی شان را پی ریزی کنند، نه با بغض و نه با تعصب که با چشمی باز و بی طرف آن وقت هر چه حاصل شد اسمش را بگذارند عقیده.