۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

می خوام ازت تشکر کنم که هستی.دیروز بود که به نبودنت فکر کردم.فکر کردم که اگه نبودی,اگه نداشتمت چی کار می کردم؟
اگه نبودی باید یکی می شست کنارم و من می گفتم و اون می نوشت.اگه نوشته هام را می دزدید... .
یا نه.مثلا خسته می شد از هی نوشتن و هی خط زدن.چیکار باید می کردم؟
اصلا ,شاید خجالت می کشیدم هر کلمه ای را بگم.
 دیگه اون موقع کسی مشت نمی شد و بره زیر چانه ام که من بهتر محتویات ذهنم را هم بزنم.
اصلا بهش فکر نمی کنم که اگه نبودی چه کارهای دیگه ای نمی تونستم بکنم چون فقط این نوشتنه که برام مثل جان می ماند.
هیچ کس رابطه اش با ذهنم ,مثل تو مستقیم نیست.که هی اون بگه و تو بی خجالت و بدون مکث بنویسی.
مرسی دست راستم.مرسی.

۲ نظر:

کیمیا گفت...

کاش دست راست منم مثل دست راست تو بود و هیچ وقت از نوشتن هایم خسته نمیشد.
کاش دست راست منم مثل دست راست تو بود و نسبت به خط خطی کردن هایم صبور بود.
کاش دست راست من هم میتوانست تمام درد هایم را بدون دغدغه ای بنویسد.
کاش دست راست منم......
اما افسوس که صبرش تمام شده است...

Hamed گفت...

با نظر کیمیا موافقم، خدا نکنه کسی دلش انقدر پر بشه که دیگه با هیچ ابزاری نشه خالیش کرد، غصه غصه میآره، اگه نتونی دردهای دلتو خودت ( فقط خودت) به موقع دوا کنی، مثل ویروس منتشر می شه، اون وقته که دیگه از دست راست هم هیچ کاری بر نمی آد...