۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

باران.
کافه نادری.
بوی قهوه.
صندلی های لهستانی.
کیک کشمشی.
پنجره های سفیدِ چوبی.
پرده های قرمز.
حیاطِ متروک.
گارسون هایِ مو سفید با روپوشِ زرشکی.
صدایِ خنده ی پیرمردهای میزِ روبرو.
جایِ خالیه سال هایِ دورِ دور.
 
 

هیچ نظری موجود نیست: