۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

پنجره اتاق ,مهمان اشک های اسمان.

زمان, اسیر دست عقربه های ساعت.

دخترک دهاتی با لباس پرچین دویده روی گل های تابلوی دیوار.

و من درست در همین لحظه به تلافی تمام فریادهایی که در این تاریکی خفه  شد  انتقام می خواهم.

۱ نظر:

tannaz گفت...

in 2khmalam ke shabihe khodete :D