۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

من توی دلم صدا می شنوم.

صدایی شاید ،شبیهِ بن بست.

صدای بن بست که می دانی چیست؟

صدایش بد است اما من دوستش دارم.

هیچ دیوانه ای حتی هدایت و حتی تر آن سلینجرِ دیوانه هم مثل من از این صدا احساس رضایت نمی کردند..

دست خودم نیست.تویِ بن بستی گیر افتادم که دوستش دارم.

بی خودی هم نیست.من تویش تنها نیستم.

ما اینجا سه نفریم... .

هیچ نظری موجود نیست: