۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

این روزها در حال تمرین ِ صبرم.شده حتی ناخن هایم را کف دست فشار می دهم و به خودم می گویم " عیبی نداره"
اما می دانم که عیب دارد.می دانم این درک کردن همیشه یک طرفه است و می دانم که فقط این کارها از یک زن بر می آید که مدام با خودش بگوید به خاطر زندگیم .انگار این زندگیه لعنتی فقط مال زن است.
قبل تر ها هر وقت چیزی از حد توانم بالا می زد ، در اتاق ام را می بستم و اشک می ریختم تا مامان بی آید.اما حالا صبر می کنم.
فقط نمی دانم چه کسی و در چه تاریخی رکورد سر ریز شدن صبر را زده...

۱ نظر:

بی درد گفت...

خیلی طول می کشه.شاید چند سال بعد.فعلا ارشاد با هیچ کس راه نمی آدو اوضاع نشر خراب است.