۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

من نگرانم.

نگران ذهن های مسموم.
اندیشه های خاک گرفته.
ادمک های تار تنیده.
نفهمیدن های پی در پی.
خواب گرفتگی لوله های  ارتباط.

من این روزها مدام نگرانم  که نکند با این نگرانی ها بمیرم.

۴ نظر:

Samaneh گفت...

من نگرانم
نگرانم ز ره سرخ ندامت
دگران در غم هجران
از پشت بر این عشق فروزان
زدند خنجر عریان
که هیاهو بس است
عشق کجاست؟

miss molook گفت...

گاهی این قدر نگرانی این چیزها را می کشیم که یادمان می رود، زندگی چه شد . . . شاید یک موقع هایی باید بی خیال هر چه نگرانی هست شد . . . باید طعم خود زندگی را چشید

shirin گفت...

kheyli ghashngo jalebe azizam manam chand vaghte mikham dorost konam vali darsa nemizaran.

tannaz گفت...

نه,من هرگز نمی نالم.
قرن ها نالیدن بس است.
می خواهم فریاد کنم.
اگر نتوانستم,سکوت می کنم.
خاموش مردن بهتر از نالیدن است...